امیر درتومیان دهم دی ماه سال چهل و شش در بجنورد به دنیاآمد، دومین فرزند خانواده بود مقطع ابتدایی را در دبستان وحدت، راهنمایی را در مدرسه آیندگان درس خواند در مقطع دبیرستان رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کرد و همزمان با تحصیل در رشته های هنری مثل تئاتر هم فعالیت می کرد و از فعالیت های اجتماعی و سیاسی و ورزشی نیز غافل نمی شد .
از فعالین انجمن اسلامی دبیرستان شهید حسن آبادی بود و بعد از مدرسه در مسجد انقلاب فعالیت می کرد.اغلب نماز را درمسجد به جماعت می خواند و با دوستان هم ردیف اش به دیدار خانواده شهدا می رفت.
آخرین نمایشی که در آن نقش آفرینی می کرد معراج نام داشت که در سینما سعدی بجنورد به مدت بیست روز به روی صحنه رفت. تئاتر معراج به کارگردانی مهدی خامنه ای و محمد در چمن با موضوع جنگ و جبهه بود در قسمتی از این تئاتر امیر که نقش سربازی را در جبهه دارد. خطاب به پدر شهیدی که به دنبال فرزندش به جبهه امده است و سراغ فرزندمفقود الاثرش را از همرزمانش می گیرد با لحن دلنشینی می گوید : پدر اینجا گلستان است دنبال کدام گل در این گلزار می گردی ؟
امیر در چندین نمایش تئاتر به ایفای نقش پرداخت و پس از تحصیلات متوسطه و شرکت در کنکور به صورت داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجر8شرکت کرد که پس از بازگشت به اصفهان رفت تا در رشته مهندسی صنایع دفاعی در دانشگاه مالک اشتر ثبت نام کند . پس از پایان ترم دانشگاهی با دوستانش به جبهه اعزام شد و در عملیات کربلای چهارشرکت کرد و در همان عملیات در تاریخ 4/10/65 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
خواهر شهید می گوید قبل از عملیات کربلای 4 با همرزمانش به بجنورد آمده بود مادر و پدرم و اهالی خانه ازحضورش خوشحال بودیم و آن شب تا دیر وقت دور هم جمع شده و با هم دیگر صحبت می کردیم ولی امیر حرفی از جبهه و جنگ نزد آخر شب بود که استحمام کرد و بعد هم به اشکالات درسی ما رسیدگی کرد و بعد وضویی گرفت و شروع به قرآن خواندن کرد که در حین قرآن خواندن به دلیل خستگی خوابش برد مادرم از روی سینه اش قرآن را برداشت تا پتو را رویش بکشد چشمانش را باز کرد و گفت مادرجان چرا برداشتی ؟ هروقت پلک هایم را باز می کنم کمی از آن را می خوانم ...صبح فردا که عازم بود برف سنگینی باریده بود امیر رفت ولی بعد ازمدت زمان کوتاهی برگشت و دوباره خداحافظی کرد و بهانه اش این بود که کتابش را جا گذاشته است .
امیر جزو غواصان اخلاص عملیات کربلای چهار بود که تا سال بعد نیز پیکر مطهرش مفقود الاثر بود تا اینکه در گرماگرم مرداد سال 66 به گلزار شهدای بجنورد بازگشت و ماهی برکه کوچک این شهر در معصوم زاده به خاک سپرده شد .
بعد از خبر شهادت و اعلام مفقود الاثر بودنش یکی از فرماندهان امیر در خاطراتش می گفت : " هوای جبهه بسیار گرم وطاقت فرسا بود . چند روزی متوجه شدم امیر سر سفره صبحانه ونهارحاضر نیست . از دوستاش پرسیدم امیر چرا نمیاد غذا بخوره ؟ گفتند امیر روزه میگیره .احضارش کردم و گفتم تو این شرایط سخت چرا روزه میگیری ؟ فقط یک جمله گفت واین بود :" آن جنگ با کفر است واین جنگ با نفس ."
یاد و نام شهدای غواص عملیات کربلای 4 گرامی باد.
تقدیم به شهید امیردرتومیان وشهدای غواص عملیات کربلای چهار
اکسیر عشق بود که در جان ما زدند:
حرف از زیارت حرم کربلا زدند!
یک عده در هیاهوی اعزام گم شدند
یک عده تا به جبهه رسیدند, جا زدند!
ما خط شکن شدیم , و دشمن خبر گرفت
از پشت سر چه شد همه خنجر به ما زدند؟
ما دوست... ما برادر هم بوده ایم , پس
زخمی چنین به پشت برادر چرا زدند؟
* *
بی سیم ها تمام شب این را صدا زدند:
غواص ها در آتش و خون دست وپا زدند!
یک عده در دل شط تاریک گم شدند
یک عده چنگ ها به طناب رها زدند -
دستی طناب را به عداوت بریده بود
دستی از آن گروه که حرف دعا زدند
بی سیم های خسته و مایوس یک نفس
با بغض, حرف وعده و قول وفا زدند
اما درآن طرف چه سکوتی ! سپس فقط
بی سیم های خسته خدا را صدا زدند...
* *
ما در میان مرده و مرداب زنده ایم
این مرگ، تهمتی ست که به موج ها زدند!
یک وعده شان درست درآمد برای ما:
حرفی که از حضور در این کربلا زدند...